"درد من بی کسی است
خاک ایران که نیست
ذره ای بی ثمر در نهایتم"
دیروز سالگرد شهادت فریدون فرخزاد بود و من فراموش کرده بودم! با اینکه سن و سالم به روزهای اوج هنر این مرد بزرگ نمیرسه، اما همیشه فکر میکنم فریدون فرخزاد هم جزء کسانی است که در زمان نمی گنجد و متعلق به همهء دورانها است.
از دوران کودکی با ترانه های فریدون زندگی کردم و همیشه از سبک موزیکش لذت میبردم. از رک بودنش و طنزهایی که گاه نیش آن تا مغز و استخوان مخاطبش فرو می رفت و مخالفُ موافق رو از خنده روده بر میکرد.
فریدون فرخزاد متولد 15 مهر 1317 در تهران بود که تا این زمان مسلط ترین و با سواد ترین و مجلس گردان ترین شومن تاریخ ایران است. او خواننده و بازیگر و شاعر بود و از همه مهم تر مسئولیتی را که به عنوان مبارزه با جهل و نادانی بر عهده گرفته بود بر ارزشهای انسانیش افزود تا هم اکنون از او اسطوره ای در ذهن ها باقی بماند.
در پنجشنبه ساعت يازده شب، 16 مرداد 1371 6 اوت 1992، در شهر بن آلمان درمحل سكونتش ماموران جمهوری اسلامی با 20 ضربهء کارد او را به شهادت رساندند.
یادش گرامی باد.
فرخزاد:
برای ملتم می ایستم. سینه ام را سپر می کنم!
در مقابل مذهب، ملیت رو قرار میدیم.
در مقابل الله اکبر، زنده باد ایران رو میذاریم.
در مقابل عاشورا و تاسوعا ،عید نوروز رو میذاریم.
از یه پاسپورت چُسکی اینها نترسید که بهتون میدن یا نمیدن!
خمینی نتونست از پس زبون من بر بیاد!
یک روزی ملت ما آزاد میشه و این روز زیاد دور نیست.
فرهنگ همیشه غالب میشه بر زور و ستم و قلدری.
آمریکائی ها چراغ سبز دادند که روح الله خمینی بر جان و مال و ناموس من و شما غالب بشه. انگلیسها هم به اونها کمک کردند.
اولاً که شبتون بخیر،اگر نوروز بود به شما می گفتم که عید شما مبارک. ولی هنوز مونده دیگه چند روزی. ولی فرقی نمی کنه. بهر جهت در یکی از این سالها، سال مبارک خواهد شد واوضاع جوردیگری خواهد شد.طبیعیه. طبیعیه، دنیا نه اون جوری که بوده مونده، نه این جوری که هست می مونه، نه اون جوری که بعد خواهد شد خواهد موند.همه چیز در حال تغییر و تحوله. من هم در حال تغییر وتحول هستم. چهار سال قبل برای اولین و آخرین بار به لندن اومدم روی صحنه. البته این همه جمعیت نبود.اون موقع سالن ما کوچکتر بود و حرفهائی که من میزدم به دل همه نمی نشست من برنامۀ سیاسی اجرا می کردم به اتفاق سعید. اگر یادتون باشه. خُب، مردم زیاد علاقمند به این مسائل نبودند. خیلی زیاد می گفتند که: «ای بابا اصلاً بتو چه؟ به ما چه؟ خوب چکارداری به این کارها؟!» از لُس آنجلس دیشب یه فیلم دیدم (از) یک آقای کمدین که خیلی دوست دارن مردم را به خندونن. ولی من گریه ام گرفت از این همه ابله بودن آدمها که اسم خودشون را هم هنرمند میگذارند که می گفتش که بعله یک نفر نوار من رو پخش می کرد که: سرباز،سرباز فلاًن. بعد هم از دهن خمینی این حرف میاد بیرون بتو چه؟ تو برو شب بود بیابان بودِت روبخون! نه، راست میگن. اونا که اونجا هستن واقعاً این طور فکر می کنند. بمن چه؟ بشما چه؟ فقط به اونا مربوطه که در زندگی خودشون غوطه ور باشند و درهزاران کیلومتر دور از ایران در عالم خیال دارند ایران رو دوباره می گیرند! البته می گیرند!،همون جور که عمه شون ایران رو ازدست داد،خودشون ایران را دو باره می گیرند! ولی مسائلی که من اون زمان مطرح می کردم مسائلی بود که از دلم بیرون می اومد. مسائلی بود که صادقانه با مردم ایران در میان می گذاشتم و مسائلی که امشب مطرح می کنم همون مسائل هستند...ما درسته که نوروز رو جشن می گیریم، پای کوبی هم می کنیم، رقص هم می کنیم،آواز هم می خونیم،همه کار میکنیم، هرچی میگن درست میگن. ولی اون آدمی که اهل منطق و فکر و سیاست است، واجتماع رو می شناسه، می دونه که همیشه در هر کشوری در مقابل مذهب - نمی گم مذهب بد یا مذهب خوب،مذهب هم به خودی خود بد نیست ما هستیم که همه چیز رو بد می کنیم - در مقابل مذهب، ملیت رو قرار میدیم. در مقابل الله اکبر، زنده باد ایران رو میذاریم، در مقابل عاشورا وتاسوعا ،عید نوروز رو میذاریم، چهارشنبه سوری (را می گذاریم). این دیگه طبیعت بشره که این جوری مقاومت ملی بکنه، ونه به پایکوبی ربطی داره، نه بفساد اخلاق ربطی داره. گر حکم شود که مست گیرند در شهرهرآنچه هست گیرند...
از دوران کودکی با ترانه های فریدون زندگی کردم و همیشه از سبک موزیکش لذت میبردم. از رک بودنش و طنزهایی که گاه نیش آن تا مغز و استخوان مخاطبش فرو می رفت و مخالفُ موافق رو از خنده روده بر میکرد.
فریدون فرخزاد متولد 15 مهر 1317 در تهران بود که تا این زمان مسلط ترین و با سواد ترین و مجلس گردان ترین شومن تاریخ ایران است. او خواننده و بازیگر و شاعر بود و از همه مهم تر مسئولیتی را که به عنوان مبارزه با جهل و نادانی بر عهده گرفته بود بر ارزشهای انسانیش افزود تا هم اکنون از او اسطوره ای در ذهن ها باقی بماند.
در پنجشنبه ساعت يازده شب، 16 مرداد 1371 6 اوت 1992، در شهر بن آلمان درمحل سكونتش ماموران جمهوری اسلامی با 20 ضربهء کارد او را به شهادت رساندند.
یادش گرامی باد.
فرخزاد:
برای ملتم می ایستم. سینه ام را سپر می کنم!
در مقابل مذهب، ملیت رو قرار میدیم.
در مقابل الله اکبر، زنده باد ایران رو میذاریم.
در مقابل عاشورا و تاسوعا ،عید نوروز رو میذاریم.
از یه پاسپورت چُسکی اینها نترسید که بهتون میدن یا نمیدن!
خمینی نتونست از پس زبون من بر بیاد!
یک روزی ملت ما آزاد میشه و این روز زیاد دور نیست.
فرهنگ همیشه غالب میشه بر زور و ستم و قلدری.
آمریکائی ها چراغ سبز دادند که روح الله خمینی بر جان و مال و ناموس من و شما غالب بشه. انگلیسها هم به اونها کمک کردند.
اولاً که شبتون بخیر،اگر نوروز بود به شما می گفتم که عید شما مبارک. ولی هنوز مونده دیگه چند روزی. ولی فرقی نمی کنه. بهر جهت در یکی از این سالها، سال مبارک خواهد شد واوضاع جوردیگری خواهد شد.طبیعیه. طبیعیه، دنیا نه اون جوری که بوده مونده، نه این جوری که هست می مونه، نه اون جوری که بعد خواهد شد خواهد موند.همه چیز در حال تغییر و تحوله. من هم در حال تغییر وتحول هستم. چهار سال قبل برای اولین و آخرین بار به لندن اومدم روی صحنه. البته این همه جمعیت نبود.اون موقع سالن ما کوچکتر بود و حرفهائی که من میزدم به دل همه نمی نشست من برنامۀ سیاسی اجرا می کردم به اتفاق سعید. اگر یادتون باشه. خُب، مردم زیاد علاقمند به این مسائل نبودند. خیلی زیاد می گفتند که: «ای بابا اصلاً بتو چه؟ به ما چه؟ خوب چکارداری به این کارها؟!» از لُس آنجلس دیشب یه فیلم دیدم (از) یک آقای کمدین که خیلی دوست دارن مردم را به خندونن. ولی من گریه ام گرفت از این همه ابله بودن آدمها که اسم خودشون را هم هنرمند میگذارند که می گفتش که بعله یک نفر نوار من رو پخش می کرد که: سرباز،سرباز فلاًن. بعد هم از دهن خمینی این حرف میاد بیرون بتو چه؟ تو برو شب بود بیابان بودِت روبخون! نه، راست میگن. اونا که اونجا هستن واقعاً این طور فکر می کنند. بمن چه؟ بشما چه؟ فقط به اونا مربوطه که در زندگی خودشون غوطه ور باشند و درهزاران کیلومتر دور از ایران در عالم خیال دارند ایران رو دوباره می گیرند! البته می گیرند!،همون جور که عمه شون ایران رو ازدست داد،خودشون ایران را دو باره می گیرند! ولی مسائلی که من اون زمان مطرح می کردم مسائلی بود که از دلم بیرون می اومد. مسائلی بود که صادقانه با مردم ایران در میان می گذاشتم و مسائلی که امشب مطرح می کنم همون مسائل هستند...ما درسته که نوروز رو جشن می گیریم، پای کوبی هم می کنیم، رقص هم می کنیم،آواز هم می خونیم،همه کار میکنیم، هرچی میگن درست میگن. ولی اون آدمی که اهل منطق و فکر و سیاست است، واجتماع رو می شناسه، می دونه که همیشه در هر کشوری در مقابل مذهب - نمی گم مذهب بد یا مذهب خوب،مذهب هم به خودی خود بد نیست ما هستیم که همه چیز رو بد می کنیم - در مقابل مذهب، ملیت رو قرار میدیم. در مقابل الله اکبر، زنده باد ایران رو میذاریم، در مقابل عاشورا وتاسوعا ،عید نوروز رو میذاریم، چهارشنبه سوری (را می گذاریم). این دیگه طبیعت بشره که این جوری مقاومت ملی بکنه، ونه به پایکوبی ربطی داره، نه بفساد اخلاق ربطی داره. گر حکم شود که مست گیرند در شهرهرآنچه هست گیرند...
۱ نظر:
من فريدون رو به شکلی حس ميکنم که بدليل راکد نگه داشتن افکار کلّی جامعه هنوز ما مردم ايران نميتونيم افکار اون رو هضم کنيم. در صورتی که بدون اينکه متوجّه بشيم برای برطرف کردن موانع و مشکلات, ما تشنه اين گونه اشخاص هستيم. راهش پر ره رو
ارسال یک نظر