لطفاً اگر میشه پس گردنیِ من رو زود تر بزنید باید برم جایی، کار دارم!
در روزگاران قدیم در سرزمینی دور، پادشاهی ظالم و خود سر حکومت میکرد و هر آنچه از ظلم و تعدی وجود داشت بر مردمان آن بلاد ستم خیز روا میداشت اما دریغ از کوچکترین اعتراضی , تا بدانجا که پادشاه را از این همه تن دادن مردم به ظلم , خوش نیامد و به دنبال چاره گشت تا لااقل برای ایجاد تنوع در زمامداریش , یکبار هم که شده , طعم اعتراض ملت را بچشد , وزیر عاقل و دانا با احضار و فرمان پادشاه مامور چارهء کار شد تا برای خشنودی حاکم فکری برای بروز اعتراض مردم پیدا کند که عاقبت به شاه پیشنهاد میدهد تا اعلام نماید از این پس هر کسی که قصد ورود و یا خروج از شهر را دارد باید ابتدا از سوی ماموران پادشاه به خوردن یک پس گردنی داغ و دبش نائل آید و سپس از ذروازه شهر عبور کنند , الغرض چنین فرمانی صادر شد و ماموران قلچماقی هم برای زدن پس گردنی به مردم در دروازه های ورودی و خروجی شهر گمارده شدند و مردم هم برای عبور از دروازه ها در صف های طولانی ساعت ها منتظر می ایستادند تا ضمن رعایت نوبت، پس از خوردن پس گردنی از قراولان , از دروازه ها عبور کنند , چند هفته ای گذشت اما هیچ اعتراضی از سوی مردم نشد و پادشاه همچنان منتظر چشیدن طعم اعتراض مردم لحظه شماری میکرد اما هر بار از عکس العمل مردم جویا می شد همگی با شرمندگی جواب منفی میدادند تا اینکه یک روز نگهبان یکی از دروازه های شهر با خوشحالی خبر آورد که پیرمردی دهقان نسبت به حکم پادشاه اعتراض کرده , و به محض اعتراض هم با سلام و صلوات و با احترام بسیار اورا برای شرفیابی به حضور شاه آوردند پادشاه با شنیدن این خبر مسرت بخش به وجد آمده و با دیدن پیرمرد دهقان با لحنی مهربان می پرسد , پدر جان خوشامدی , خب دلیل اعتراضت چیست , پیرمرد با خم شدن در مقابل پادشاه گفت , اعتراض ؟ من غلط کرده باشم اگر نسبت به فرمان پادشاه اعتراضی داشته باشم , شاه هاج و واج می پرسد , پس چرا ترا به اینجا آوردند ؟ پیرمرد با هزار ترس و لرز گفت : قربان من فقط دستم را برای یک پیشنهاد بلند کردم اما ماموران شما مرا خدمت شما آوردند , شاه با دلخوری می پرسد خب حالا پیشنهادت چیست ؟ بگو !!
پیرمرد با وحشت از خشم شاه گفت , قربان من فقط می خواستم پیشنهاد بدهم برای رفاه حال مردم هم که شده لااقل تعداد ماموران پس گردنی زن را اضافه فرمائید تا ملت این همه برای خوردن پس گردنی در زیر آفتاب معطل نشوند , همین !!!
حالا حکایت آن دسته از مشوقان شرکت در انتخابات است که با وجود نظارت استصوابی در تعین کاندیدا ها که بر خلاف رویه ی انتخابات آزاد است و اساسا سلامت انتخابات را از همان اول به زیر سوال می برد , با اعتراض نسبت به کم بودن تعداد کاندیدا ها و یا با توسل به حربه های چون لزوم شرکت در انتخابات و برگزیدن یک بد از میان بدتر , مردم را به پس گردنی خوردن سوق میدهند که سینه چاک زدنشان در راه آزادیخواهی , حکم همان اعتراض پیرمرد دهقان را می ماند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر