سلام
امروز سهشنبه ۹ تیر ۱۳۸۸و ۳۰ ژوئن ۲۰۰۹ میلادی
دومین روزیست که از این امکان نسبتاً حرفهای تری که دوستان آمریکایی ما (چند تا از بچههایی که یک مؤسسهء خیلی کوچیکی دارند) در اختیارمون گذاشتند، داریم استفاده میکنیم. امیدوارم که صدا بهتر شده باشه.
من ابتدا از بین سؤالاتی که اومده یک سؤال رو جواب بدم. از من پرسیده بودند که اگر تظاهرات بلیتز (Blitz)، تظاهرات برقآسا، پنج دقیقه جمع بشیم و پراکنده بشیم، بهخصوص توی مترو این خطر هست که دوربین داره و قیافه ها شناخته میشه؛ چیکار باید کرد؟ مترو از این حیث مشکل داره. چند تا راهحل برای این هست. یکی اینکه کافیست هر ایستگاهی رو میخواهید انتخاب بکنید، یک روز قبلش نگاه بکنید دوربینها کجاست و سعی کنید جاهایی بایستید که دوربین نباشه. راهحل دوم این است که اگر خطری نداشته باشه، خیلی ساده با یک اسپری میشه یک رنگ روش بپاشی، جلوی دوربین رو مسدود کنی و از کار بندازیش. البته سادهترینش این هست که از این ماسکهای که برای آلودگی و جلوگیری از سرماخوردگی و … همه میزنند، توی جیب بچههایی که میخوان این کار رو بکنند باشه؛ در لحظهای که میخوان تظاهرات رو شروع بکنند، این ماسک رو روی صورتشون بزنند؛ در نتیجه فقط چشمشون معلومه و به فرض هم که دوربین مترو بگیره، شناسایی نمیشند. راههای دیگه هم هست، مثل یک روسری یا دستمال سبز و امثالهم و من مطمئنم که خود شما خیلی راهحلهای بهتری رو پیدا میکنید.
ضمناً تمام مزیت این تظاهرات برقآسا در چند نقطه این است که اون گروه و کمیتهای که این کار رو انجام میده از همون مترو باید استفاده بکنه، جابجا بشه در سطح شهر، برای اینکه نیروهای سرکوبگر نمیتونن از طریق مترو جابجا بشند؛ اونها باید با ماشین و موتور و اینها در سطح ترافیک جابجا بشند. گروه بره یک نقطهء دیگه این کار رو بکنه. اگرهم بیاد بیرون از مترو اونجا تظاهراتش رو بکنه برگرده توی مترو، با مترو بره به جای دیگه و این تحرک هست که خیلی مهمه؛ برای اینکه این تحرک در سطح تهران و شهرستانها میتواند که نیروهای سرکوبگر و نیروهای کودتاچیرو کاملاً فرسایش بده. اونها برای اینکه تعدادشون کمه، تعدادشون قطعاً یکپنجاهم و یکصدم شما هم نیست، فقط با ایجاد رعب و وحشت میخوان که ساکت بکنند و وقتی ناچار بشند دائماً جابجا شند، دائماً از این سر شهر برند اون سر شهر، از این شهر برند به اون شهر، مطمئن باشید فرسایش پیدا میکنند؛ بهخصوص اینکه اگر دستشون به شما نرسه و مردم هم با تشویق شما و با هو کردن اونها و یا با ادامهء شعار، روحیهشون رو ضعیف بکنن.
اما برگردیم به اعتصاب. نقطهء کلیدی که دوشنبه، سهشنبه، چهارشنبهء آینده برای اعتصاب عمومی در نظر گرفته شده. دوشنبه، خودش تولد حضرت علی هست و تعطیله. بنابراین به تعطیلی کمک میکنه. اما سهشنبه و چهارشنبه، بسیار بسیار واجبه که همه بهش بپیوندند. اصولاً کودتا و کودتاچیها وقتی دستشون بالا میره و تسلیم میشن که در کشور اعتصاب بشه و فلج بکنه؛ اعتصابات وقتی به کارخانجات برسه، به تولید کشور برسه، نقطهء پایانی نزدیک میشه. به نظر من این تمرین سه روزهء اعتصاب، هوشیاری رهبری جنبش رو هم نشون میده که حادثهای رو انتخاب کرده مثل اعتکاف و این رو وصل کرده به اعتصاب. در واقع به قول معروف یک آکسیون باخت-باخت جلوی پای حکومت گذاشته؛ چون حکومت اگر اعتکاف رو پس بگیره باخته، یک کار خلاف دین کرده، مشتش وا میشه و اگر اعتکاف رو رها کنه، باید تن به اعتصاب بده بازهم باخته. نشون میده رهبری جنبش بسیار عاقلانه کار میکنه و مناسبتها رو خیلی بهموقع و درست انتخاب میکنه. ضمناً برای اونهایی هم که اعتقادات دینی دارند، فضای خوبی هست که با دعا و نیایش به جنبش کمک بکنند.
اما راجع به کمیتههای اعتصاب؛ اونهایی که فعالند، حاضرند وقت بگذارند، از خودشون مایه بگذارند، مخفیانه بدون اینکه حکومت بفهمه، دو سه نفر در کارخانجات، در ادارهها، در اماکن عمومی کمیته تشکیل بدند و این کمیته حتماً باید دو سه نفر یدک داشته باشه، بدلیل اینکه اگر خداینکرده بلایی سرشون اومد، بلافاصله فرداش اونها بتونند ادامه بدند، چون کودتاچیها رو خیلی گیج میکنه. اما این کمیته تاکتیکها مختلفی رو میتونه داشته باشه؛ مثلا کاری که بچهها در اوکراین میکردند و کرده بودند. میاند نامهء رسمی حکومت رو، نامهء رسمی اون اداره رو انتخاب میکنند و توی سربرگ رسمی، متن اداری رو تایپ میکنند، امضا و مهر مسئول مربوطه رو هم زیرش جعل میکنند؛ این نامهء رسمی رو میزنند به دیوار که مثلاً هفتهء آینده، سهشنبه و چهارشنبه، اداره یا کارخونه به دلیل اعتکاف تعطیله. همه هم میدونند که این نامه ممکنه جعلی باشه؛ بچههای خود کارخونه و اداره هم میفهمند که بچههای مبارز این کار رو کردند و بعد از فاصلهء کوتاهی ممکنه بیان و از دیوار بکنندش. ولی این باز یک بهانهء خوبی میشه برای کسانی که نمیخوان بیان؛ که اگر به دلیلی فردا اومدند سراغشون و خواستند اذیتشون کنند، میتونند بگند «ما این اعلامیه رو به دیوار دیدیم، فکر کردیم راستراستکیه؛ ما از کجا میدونستیم که این جعلیه» یا تاکتیکهای مشابه این.
البته به نظرمن هیچ چیزی جای این رو نمیگیره که با توجه به موج حمایتی که هست، اگر خطری نداره، اگر فعالین در اون اداره، در اون کارخونه، آدمهایی رو در ریاست کارگزینی، در مدیریتعامل اونجا، در مدیریت اداری میشناسند؛ جداگانه، خصوصی ازش خواهش کنند که کمک برسونه و ولو نمیخواد اعلام بکنه، به همه بتونه اطمینان بده، به کمیتهء اعتصاب، به بچههایی که هستند، که به گوش همه برسونند که اگه کسی نیاد کاریش ندارند؛ یا براحتی از مرخصیش کم میکنند و یا حتی بهتر از اون کم نمیکنند. ولی خلاصه، هیچ چیزی جای ارتباط و communication و ارتباط گرفتن رو نمیگیره. من این رو هم برای کارخانجات بگم، ممکن است بچههای کارخونهها کمتر دسترسی به اینترنت و اینجور خبررسانی و حتی تلویزیون ماهوارهای داشته باشند. این به عهدهء اون بچههاییست که به این خبر دسترسی دارند که خبر رو به کارگرها کارخونهها برسونند؛ که چقدر حیاتیه که اونها به این اعتصاب بپیوندند و در واقع اونها رو هم توجیه بکنند.
من چند کلمه هم بیام سراغ دوستان سابق و فعلی خودم در بخش خصوصی صنعت. بخش خصوصی صنعت در این جور مواقع، مدیرانش، صاحبانش میتوانند نقش بسیار بسیار کلیدی بازی کنند. مطمئنم که بسیاری از همدورهایهای من در دانشگاه، که الان مدیران ارشد در کارخونهها هستند، کارخونههای خوبی هم دارند، در این سالیان زحمت کشیدند و سرمایهء کشورند؛ میدونم کارخونهشون زیر فشاره و همین جوری هم کُمیت مالیشون لنگه، ولی میتوانند این بچهها با همکاری که در بخش خصوصی بکنند و به راحتی اجازه بدند که در کارخانه در سهشنبه چهارشنبهء آینده اعتصاب بشه و تعطیل بشه؛ الگویی برای بچهها در کارخانجات دولتی میشند و کارگرهای کارخونهشون میتونند به همکاراشون در کارخونههای دولتی بگند و فشار بگذارند.
نکتهٔ آخرم رو هم عرض بکنم مدیرانی هم که در رأس کارخانجات دولتی هستند، من مطمئنم که خیلیهاشون دلشون با مردمه، خواهشم اینه که اگر میترسند یا مشکلی دارند که مستقیم از اعتصاب پشتیبانی کنند، کمی چشمشون رو ببندند، پشت پرده، مدیر اداری یا کارگزینی رو آزاد بگذارند که بچهها رو به اعتصاب تشویق کنه.
عرضم تمامه. تا برنامهء دیگه شاد و موفق باشید [انگشتانشون رو به شکل V گرفتند] خداحافظ شما.
قسمت اول
سلام
دوشنبه ۸ تیرماه ۱۳۸۸، ۲۹ ژوئن ۲۰۰۹ میلادیه و ساعت یازده و نیم صبح دوشنبهست. دیشب یک اشکال فنی پیش اومد، عذرخواهی میکنم از اینکه این نوار با تأخیر ده-دوازده ساعته داره دوباره ضبط میشه و بیاد به دست شما برسه.
اما قبل از اینکه وارد اون بحث سپاه بشیم، من یک سؤالی رو جواب بدم؛ درواقع سه تا سؤال رو که فکر میکنم مهمه. برای اینکه از بین شاید صدها سؤالی که رسیده، سعی میکنیم اونهایی رو که بیشتر به درد میخوره و عمومیت داره و یا مسألهء مبرم و روز هستش، اینجا بیاییم و خدمتتون مطرح کنیم. پیشنهاداتی رو هم که میرسه، با تیمی که تشکیل دادیم بحث و صحبت میکنیم؛ سعی میکنیم پیشنهادات رو پخته بکنیم و اگر عملی باشه اونها رو با شما درمیون بگذاریم. چون ما اینجا کاری نداریم جز اینکه اگر سؤالی دارید، به پیدا کردن جوابش کمک بکنیم و اگر پیشنهادی هم دارید به پختهتر شدنش و برگردوندنش به خود شما کمک بکنیم.
این سؤالات از این قراره، اول اینکه کسایی که دستگیر یا کشته شدند، در فعالیتهایی که خانوادههاشون دارند میکنند، چگونه میشه ازشون حمایت کرد. الان بهخصوص با منصوب کردن یک کمیسیون سه نفره، کمی نگرانی همه بالا رفته. بهخصوص آدمهایی مثل آقای پورمحمدی که در این کمیتهء سه نفره هستند (از عوامل کشتار سال ۶۷)، جا داره که همهرو نگران کنه . به همین دلیل فعالیت خانوادههای این زندانیها، مادران، خواهران، فرزندان و فامیل و دوست اونها الان نقش ویژهای داره و جبههء جدیدی رو باز میکنه. همونطوریکه میدونید، خانوادههای زندانیها و خانوادههای شهدای این حرکت با دردست داشتن عکسهای اونها، با درخواست اطلاع از حال و روزشون، جلوی جاهای مختلف، بازداشتگاهها، وزارت کشور، دادستانی انقلاب و جلوی مجلس تظاهرات میکنند و خواهان رسیدگی میشند. حتماً حتماً حتماً دیگران هم باید به اونها کمک بکنند، بپیوندند بهشون، جمعیتشون رو زیاد کنند و حتماً هم باید از این فعالیتهاشون عکس و فیلم بگیرند که بشه در دنیا منعکس کرد و بازتاب داشته باشه و حکومت رو، کودتاچیها رو بگذارن جلو که به افکار عمومی، از جا و مکان زندانیها، رسیدگیشون و وضعشون جواب بدند و آزادی فوری اونها رو خواهان بشند.
بنابراین این یک فعالیت جدی و مهمیست که باید دیگران هم دوش به دوش خانوادههای این شهدا و زندانیها کمک بکنند و این جبههء جدید رو باز کنند و تبلیغاتش رو هم ما بتونیم به دنیا ارائه بکنیم و از محافل بینالمللی و سازمانهای حقوق بشری هم پیگیری بشه و فشار بیاد؛ بهخصوص که با انتصاب این کمیتهء سه نفره، لحظات حساسی پیش اومده و متأسفانه خطر سرکوبی و کشتار افزایش پیدا کرده.
سؤال دوم اینست که پرسیدند خیلی جاها برای ایجات رعب و وحشت، بهخصوص در تهران، همه جا جلوی ماشینها رو میگیرند، بازجویی میکنند، زد و خورد میکنند، با یکدونه علامت سادهء سبز یا عکس مهندس موسوی درگیری درست میکنند و در راستای همین کارها، گاهی برای اینکه مردم رو از «اللهواکبر» گفتن بترسونند، درب بعضی خونهها علامت قرمز میزنند. من بابت کل این فعالیت وحشت آفرین قبلاً هم عرض کردم؛ در واقع مسابقهء بین ملت و کودتاچیها، مسابقهء بین امید و ناامیدی، مسابقهء بین یأس و ترس و حرکت و شوره و یکی از راههای مقابلهء خوب، در سطح کلان، اعتصابه که بهش میپردازیم.
ولی در شرایط عادی بابت این علامت قرمز کار خیلی خوب این است که در هر محله، اگر جلوی خونهء خاصی علامت قرمز بود، جوانها باید کمک بکنند جلوی همهء خونهها اون علامت قرمز رو بگذارند. بغلش هم برای شوخی و کنف کردنِ اونهایی که قرمز میگذارن هم که شده، بغل همهء علامت قرمزها، یک V سبزهم بگذارن. اینطوری وقتی جلوی همهء خونهها علامت قرمز بگذارند، این رعب و وحشت آفرینی اونها بلااثر میشه و دیگه کاربرد نداره.
ضمن اینکه هرچقدر فشار توی خیابون زیاد میشه و سایهء ترس و وحشت رو بخوان گستردهتر بکنن باید که «اللهواکبر» شب روی پشت بوم و «یا حسین میرحسین» و شعارهای دیگه ای که همراه با اون میدن رو باید بیشتر تقویت کرد. بعضی دوستان ما که در محلههای شهر میچرخند، میگن که در پارهای محلهها، بخصوص در سمتهای جنوب و جنوب غربی تهران صدای «اللهواکبر» ضعیفه. من خواهشم اینست، به اونها هم برسونید که نیم ساعت «اللهواکبر» گفتن روی پشت بوم، نه فقط به پیشبرد کل جنبش کمک میکنه، بلکه کمک میکنه به اینکه هموطنانشون کمتر کشته بشند و کمتر زیر فشار قرار بگیرند.
سؤال بعدی این است که زیر فشار این خفقان، جوانها چطور تظاهرات بکنند (چون مؤثرترین آکسیون فرسایش دهندهٔ کودتاچیها، تظاهرات توی خیابون به شکل پراکندهست به همراه کارهای دیگه). از اونطرف هم تأکید این بندهٔ حقیر این است که به هیچ وجه نباید جون بچهها به خطر بیفته. درواقع تمام هنر باید این باشه که با حداکثر احتیاط این کار انجام بشه. حالا چطوری میشه این رو انجام داد؟ پاسخ ایناست که از تجربهء کشورهای دیگه درس بگیریم.
درآرژانتین وقتی در ۱۹۷۶ کودتای نظامی شد و بسیار کودتای خشنی بود، دانشجوها اومدند نوعی تظاهرات به وجود آوردند که بهش میگن بلیتز دمانستریشن (Blitz Demonstration). بلیتز یعنی برقآسا، فوری. در شطرنج هم بازیهایی که طرفین سه تا پنج دقیقه بیشتر وقت ندارند، بهش بازیهای بلیتز میگن. این تظاهرات برقآسا یا بلیتز به این نحو هست: (اون موقع اگر دانشجوها رو حکومت کودتای ژنرالها برای تظاهرات میگرفت، تیربارون میکردند) کاری که دانشجوها کردند، این بود که دستههای چهل-پنجاه نفری میشدند (شاید اون موقع بیشتر از دوهزارتا نبودند و مدتی که این تظاهرات رو ادامه دادند مردم بهشون پیوستند که اون تظاهرات بزرگ غذا و خوراک در سراسر آرژانتین شد که ژنرالها رو کشید پایین) ولی در اون مرحلهای که میخواستند حضور خودشون رو اعلام بکنند، در دستههای چهل پنجاه نفری، تظاهرات واقعاً پنج دقیقه طول میکشید. بخصوص در جاهای عمومی که حمل و نقل هستش، مثل ایستگاههای مترو، مثل ایستگاههای اتوبوس، مثل دهنهٔ بازار، مثل شهرداریها، اداراتی که مردم هستند و جمعیت رفت و آمد داره. بهترینجا جای عمومیه. (درمورد مترو، حکومت آرژانتینیها یکدورهای ناچار شده بود حتی مترو رو تعطیل بکنه و خودش اینطوری کار رو مختل میکرد) ولی باید ظرف پنج دقیقه بچهها جمع بشند. حتماً حتماً از شعارهاشون و فعالیتشون عکس و فیلم بگیرند و اونرو منعکس بکنند، بفرستند برای اینکه متقابلاً برگرده به مردم و روحیه خلق بکنه، شعارهای محوریشون رو همونجا ظرف پنج دقیقه بگن، مثل «نترسین نترسین ما همه با هم هستیم» یا «رأی مارو پس بدین» یا «دولت جنایت میکند، رهبر حمایت میکند» یا «یا حسین میرحسین» یا «مرگ بر دیکتاتور». به نظر من این چهار-پنج تا شعار، شاید از بین همهء شعارهایی که تکرار شده، مناسبتر باشه ولی هر شعاری رو که خودشون انتخاب میکنند، ظرف پنج دقیقه باید این شعار رو بدند و متفرق شند. باید در جاهای مختلف باشه؛ یعنی در یک روز میشه در صد نقطهء تهران، همینطور هم در شهرستانها، تظاهرات برقآسا گذاشت و به این ترتیب نیروهای کودتاچی رو هم دچار سردرگمی و فرسایش و جابجا شدن میکنند و بعد هم با قراری که گذاشتند متفرق بشند.
الان بچههای مختلف به من خبر دادند که کمیتههای شعار نویسی درست کردند و شعار مینویسند. همینطور هم باید کمیتههای تظاهرات برقآسا باشه که اینکار رو بکنند. کاری هم که مردم در پشتیبانی از جوانهاشون میتونند بکنند، این است که به محض اینکه جوانها این تظاهرات پنج دقیقهایشون رو برگزار کردند، با هورا کشیدن یا دست زدن (هرکدوم که کمتر خطر داره یا هردو)، اون جوانها رو دلگرم کنند و به محض این هم که سر و کلهء مأمورها پیدا شد که دنبالشون بکنند و تعقیبشون بکنند، با یک هوی ساده، زیر لبی حتی با دهنهای بسته، با یک هومی کشیدن، نارضایتی خودشون رو باید ابراز بکنند و درواقع اعصاب اونها رو خورد بکنند و فرسایششون بدند.
به نظرم گفتن این سؤالات واجب بود. بخش بعدی رو میپردازم به سپاه که در برنامهء بعدی انشاءالله به اون میپردازیم. بخصوص مسألهء لباسشخصیها.
عرضم تمومه تا برنامهء دیگه خداحافظ.
قسمت دوم
سلام
همون دوشنبه ۸ تیر ۱۳۸۸، ایندفعه ساعت یک بعدازظهر به وقت اینجاست. باید دربارهء سپاه بحث بکنیم.
اصل در مبارزات بیخشونت، این است که نقطهء کانونی قوت کودتاچیها (که بدون شک در ایران رهبریه، آقای خامنهایه) او رو باید لایههای قدرت دورش رو مثل برگهای پیاز ازش باز کرد. اصلا هنر نیست که شما شعاری بِدی، حرکتی بکنی که همه رو هل بدی که برن پشت سر او بایستند. برعکس، باید کاری کرد که همه از دور او کنار برند و خودش، علی بمونه و حوضش؛ خودش بمونه با چهارتا پسرش و کُر اصلی که باهاش هستند یا آلتفعلش هستند؛ مثلا مثل آقای احمدینژاد. بنابراین اگر هرکسی با هر پیشینهای، به ملت بپیونده، (بدون اینکه حالا وقت این باشه که بگیم در گذشته این کار رو کردی، اون کار رو کردی) باید از اون کار خاصش که پیوستن به ملته، استقبال کرد. یا اگر هر کسی بیاد و آکسیونی رو بگذاره، کاری رو بکنه که اون باصطلاح برگهای پیاز رو از دور آقای خامنهای باز بکنه، باید اون آکسیون رو تقویت کرد؛ مثل همینی که بعضیها به حرف آقای خمینی اتکا کردند که «میزان رأی ملت است» و در جبههء کودتاچیها اونهایی رو که به هر حال به آقای خمینی اعتقاد دارند، این کار متزلزلشون میکنه. بنابراین، این اصل کلی رو در نظر داشته باشید. حالا بر اساس این اصل باید بیاییم ببینیم که اصلیترین متّکای آقای خامنهای کجاست؟
اصلیترین متّکای آقای خامنهای سپاهه. اما سپاه اصلاً اینطور نیست که یک واحد، یکپارچه باشه. اصلاً اینطور نیست که سپاه یکدست باشه و فکر کنید همشون آدمهای سرکوبگر و خداینکرده جنایتکاریند و به طریق اولیٰ بسیج سازمان غیرمنضبطیست که خیلی کسها تونستند برن توش و از جنس مردمند. سپاه هم همینطور، ارتش هم همینطور. همونطور «ارتش پناه ملت» که گفته میشد؛ هنوز هم ملت همین چشمداشت رو از ارتش داره؛ که اگر کار سختتر بشه، پناه ملت باشه و ملت رو کمک کنه. سپاه هم پشت و پناه ملته، سپاه هم از جنس مردمه. بین سپاه خیلی بچهها قهرمانهای جنگ ما با عراق هستند؛ خیلی مجروحین و معلولین جنگ هستند؛ اصلاً خیلیهاشون آدمهایی هستند که به آقای موسوی رأی دادند و اون رو تأیید کردند و همینطور بین بسیجیها.
بنابراین، این دستورالعملهایی که من گاهی توی اینترنت میبینم، پارهای گروههای غیر مسئول این روزها دارند میگن: «اینجوری آدم بکشید اینجوری حمله کنید اینجوری ترور کنید»، مطلقاً مطلقاً درست نیست و ایبسا، ایبسا توطئهء خود حکومت باشه؛ برای اینکه وقتی که دست به این کارها زده بشه، بخصوص کارهای تروریستی، هم مظلومیت و معصومیت جنبش ما رو در دنیا خدشهدار میکنه و دنیا رو از این دفاعی که از مظلومیت ملت ایران داره دچار تردید میکنه و هم اینکه بهانه میده دست سرکوبگرها که سرکوب بکنند و هم اینکه اونها رو متحد میکنه. بخصوص خط و نشون کشیدنهایی که ممکنه یه سپاهی احساس کنه که اگه به ملت بپیونده، تحویلش نمیگیرند و ایبسا جون خودش و زن و بچش به خطر بیفته.
بنابراین براساس این مقدمات، من این نکتهء اول رو که قبلاً گفتم باز بگم . هر سپاهی که عضو سپاه و یا حتی بسیج که در همسایگیتون هست، در دوستیتون هست، در مسجد محل، در مدرسه هست، در هرجا هستش باهاش صحبت کنید، باهاش بحث کنید و اگر نظرش با شما موافقه، ازش بخواهید که «برو به بقیه بگو، برو بگو که چرا ما رو میکشند؟ چرا شب حمله میکنند به خونهء ما، چرا تهدید میکنند، چرا توی خیابون ماشین رو نگهمیدارن و یه علامت سبز یه عکس مهندس موسوی باشه به ماشین آسیب می زنن یا دستگیر میکنن و ...». اگر هم سفت وایستاده و میگه من پشت آقای خامنهایام، باهاش بحث و صحبت بکنید و اگر احساس کردید که حالت تهدید کننده داره و خیلی سفت و سخت میخواد این کار رو بکنه، اونوقت شروع کنید به اینکه با فامیلاش، با خانوادهش، با محل، با دوست و آشناش صحبت و افشاش کنید و معصومانه بهش بگید که «چرا ما رو میکشی؟» درب خونش برچسب بزنید، به دیوارش بنویسید که «چرا مردم رو میکشی (الان تعداد زندانیها دوهزار نفرند) چرا دوهزار نفر توی زندانند؟ مگه چیکار کردند؟ اینایی که توی خیابون کشته شدند چیکار کردند؟». عکس شهدا رو درب منزلشون بچسبونید. بنابراین مطلقاً با سپاه شعار «برادر سپاهی تو همراه مایی» رو زمین نگذارید و اون رو بچسبید و با آدم هاشون بحث کنید و صحبت کنید؛ اونهایی که با شما موافقند بفرستید برن سراغ اونهای دیگه و اونهایی که مخالفند، شروع کنید از طریق خانواده دوست و محل و منطقه بهشون فشار آوردن.
آن کس که رسماً در کسوت بسیج و آن کس که در کسوت سپاهه ما دائماً در حال جذبشون هستیم و فرستادن اینکه برن سراغ بالاتریها تا شخص آقای خامنهای که «چرا مردم رو میکشند؟». اما یک بحث دیگهای میمونه که اون لباسشخصیهاست . همین امروز هم دیدم، فرماندهٔ بسیج آقای طائب گفته که «نه اصلاً اینهایی که میریزن خونهٔ مردم و مردم رو میترسونن بسیجی نیستند و لباس بسیج تنشون کردند» یا «اینهایی که توی خیابون مردم رو کشتند دیگرانند، ما هیچکاری نکردیم اینها بسیج نیستند، بسیج اصلاً اسلحه نداره و اینها آشوبگرند». یعنی اینکه خود حکومت هم لباسشخصیها رو که مردم رو میزنند و میکشند، از خودش نمیدونه؛ اعلام میکنه که اینها از من نیستند، مسئولیتشون رو نمیپذیره. اینها آدمهایی هستند که مسئولیتشون رو هیچ کس نمیپذیره.
این رو بگم که مهمترین فعالیت این است که شما این آدمکشها رو شناسایی کنید، ازشون عکس بگیرید و عکسهاشون رو منتشر کنید. یکیشون بود که مثلاً بارها من توی اینترنت دیدم، عکسش اومده شناسایی شده، مدیرعامل یک کارخونهست؛ (فکر میکنم «دنیای فلز») و اونجا داره زندگیش رو میکنه. باید عکسش تکثیر بشه، بین کارگرهای کارخونه توزیع شه، اطراف کارخونه نصب شه، خونهش شناسایی بشه، توی محل نصب شه. چون خود فرماندهء بسیج میگه اینها از ما نیستند، در درجهٔ اول باید با تمام قوا این آدمها شناسایی بشند، لباسشخصیهایی که مردم رو میکشند و کسایی که میریزند توی خونهها. اگر زورتون نمیرسه با اینها در خونه درگیری بکنید، اگر میتونید عکس بگیرید، فیلم بگیرید و اگر نمیشه قیافشون رو به خاطر بسپرید؛ شروع کنید به پیدا کردنشون. حکومت میگه اینها از من نیستند و در این مرحله که قرارداریم، اینها آدمهاییند که باید در درجهء اول، با تمام قوا، هرچه بیشتر شناخته بشند، عکساشون توزیع بشه، تکثیر بشه، در محلشون، در منطقهشون، در مدرسهء فرزندانشون، به خانوادشون، به فامیلشون و بیاد روی اینترنت؛ بفرستید به دنیا تا مردم مطلع بشند، تا زندگی بهشون تنگ و تاریک بشه.
من از همین جا هم بهشون اخطار میکنم که اگر بخوان مردم رو بکشند، اگر بخوان ادامه بدند؛ یادتون باشه فتوای آقای خمینی رو در زمان انقلاب؛ آقای خمینی هیچوقت زیر بار این نرفت که فتوایی بده که کار تروریستی بشه و جایزه کسی کسی رو بکشه. اما تنها موردی که آقای خمینی شخصاً بدون اینکه کسی بهش بگه، فتوای شرعی داد درمورد چماقدارها بودند؛ که ایشون نوشت اینها محاربند و خونشون هم هدر است، خونشون مباهه. خیلیها این رو از من پرسیدند. من تا الان هر کی اینو از من پرسیده و این فتوا رو برای من فرستاده، گفتم که نه، ما مبارزمون مبارزهٔ بیخشونته؛ به اینها فقط تذکر میدیم، افشاشون میکنیم، ایزولهشون میکنیم برن کنار. اما این رو به اون چماقدارها که ارگان سرکوب سپاه هستند میگم، ارگان سرکوبی که مستقیماً زیر نظر آقای خامنهای و بیت رهبری تعلیم دیدند و با یک بخش خاصی در اطلاعات سپاه همکاری میکنند، به اسم لباسشخصی و مردم رو میزنند و میکشند. به اونها هم اخطار میکنم که این مرحله مرحلهایست که دارن افشا میشند و مطرح میشند. ولی صبر مردم هم یک اندازهای داره، اگر از این مرحله بره جلوتر، این روششون رو ادامه بدند، حمله کردن به خونههای مردم رو، اونوقت ممکن است که خیلیها برند و فتوای آقای خمینی رو استفاده کنند. و الان باید دست از این کاراشون بردارند و این مرحلهایست که فعالین جنبش فقط دارند افشاششون میکنند.
عرضم تمومه تا نوبت بعدی خداحافظ شما.
قسمت سوم
سلام
روز دوشنبه ۸ تیرماه، ساعت پنج و نیم بعدازظهر هست.
این بار یک دوست آمریکایی، اندی که خیلی خیلی محبت کرده، یک استودیوی کوچیکی داره و وسایل کمی داره، اومده به کمک ما و به سبک حرفهای داریم این فیلم رو ضبط میکنیم. اولین تجربهست که به استودیوی کوچیک این دوستمون اومدیم و قول داده که مجانی کمکمون بکنه که ما برای این فیلمهایی که میگیریم، دیگه از گوشهء آشپزخونه بیاییم بیرون و حرفهای برای شما بفرستیم. این رو فقط باید از این جهت بگم که الان ملت ایران در دنیا فوقالعاده محترمه و هرکسی که آزادیخواهه، دلش برای حقوق مردم میسوزه، سعی میکنه که یک جوری کمک بکنه. باور کنید توی خیابون، توی کوچه، توی بازار وقتی که میشنوند آدم ایرانیه، خیلیها به قول خودشون انگشتشون رو صلیب (Cross) میکنند به نشونهء اینکه دعا میکنند برای مردم ایران؛ همیشه هم ما میگیم که احتیاج به دعا و پشتیبانی داریم. از جمله همین دوست ما که محبت کرده و این امکان مختصری رو که داشته در اختیار ما گذاشته که اقلاً کیفیت فیلم و صدای ما بهتر بشه و شاید بهتر به گوش شما برسه.
اما از این مقدمه رد بشیم موضوعی که اهمیت داره این است که با اعلام نظر شورای نگهبان که در واقع راه شکایت قانونی رو بست و نخواست که آقای خامنهای و شورای نگهبانِ زیر انگشت ایشون، صدای مردم رو بشنوند، در واقع خواستند که بگن که «همینه که هست» و به زعم خودشون صداها رو خفه کردند؛ فکر میکنند که آرامش گورستانی رو برقرار کردند؛ بنابراین میتوانند که حالا قلدری بکنند و تصمیم آقای جنتی که اعلام کرد «نخیر همون بیست و چهار میلیون و پونصد هزار رأی درسته» و آنچه هم که جلوی دوربینهای تلویزیون شمردند؛ از اون کارهای مسخرهای که هیچ کس نه اعتمادی به اون صندوق داره، نه به اون رأی هایی که فیلم هاش هم روی یوتیوب و اینترنت اومده که یک کسایی نشتند دارند رأی مینویسند و به قول آقای مهندس موسوی این قبیل شعبدهبازیها هیچکدوم ارزشی نداره. ولی به هر حال نکتهش این است که راه رو بستند به لحاظ شکایت و مسیر قانونی؛ حاضر نشدند که حرف حق مردم رو بشنوند.
اما خطری که الان همه رو نگران میکنه این است که در چند روز آینده، با این فُرم حکومت نظامی که درواقع برقرار کردند، بدون اینکه اسمش رو بیارند خودش رو آوردند و حکومت نظامی در شهرها به خصوص در تهران برقرار شده، این است که اگر مردم رو ساکت داشته باشند و خیالشون راحت باشه که اعتراضی از جانب مردم نیست، این خطر هست که زندانیهای مارو قتلعام بکنند و بکشند یا خیلی کسای دیگر رو سرکوب کنند. البته همهء کودتاها یک دوره فکر کردند که خشونت رو تجربه بکنند و معمولاً هم بعدش شکست خوردند. بنابراین بسیار واجبه برای حفظ جون زندانیهایی که در زندان داریم، برای حفظ جون تکتک بچههایی که الان توی خیابون شعار مینویسند یا تظاهرات برقآسا میکنند یا سر پشتبومها «اللهواکبر» میگن، برای حفظ خواست بهحق ملت که خیلی ساده و معصومانه میگه که «رأی من رو بهم پس بده، چیزی بیشتر از این نمیخوام، یک انتخابات عادلانه، تجدید انتخابات زیر نظر سازمانهای بیطرف که بدونیم سالمه و رأی مردم واقعاً حساب میشه»؛ برای حفظ این خواسته به اضافهء جون بچهها، بسیار بسیار حیاتیه که همهء ملت بپیوندند به دعوتی که داره شکل میگیره.
خوشبختانه اخباری که ما از ایران میشنویم و بحثهایی که شده، این است که هفتهٔ آینده روز دوشنبه تولد حضرت علیهست (سیزدهم رجب) و کشور تعطیله و سه روز دوشنبه، سهشنبه، چهارشنبه یعنی پونزدهم، شونزدهم و هفدهم تیرماه به لحاظ مذهبی مستحب هست که اعتکاف بکنند. اعتکاف یعنی اینکه هیچکس کار نمیکنه، مسجد یا جای دیگهای میره، اگر دوست داره قرآن میخونه، مستحبه روزه بگیرند، نماز بخونند و عبادت بکنند یا تفکر بکنند. بنابراین این سه روز هفتهء آینده، بحث شده، خبرهای خوبی رسیده که بسیار هم به نظر من کار مثبتیست که ما هم به این دعوت لبیک بگیم و این سه روز رو اعتصاب و اعتکاف بکنیم.
یعنی همه کس میتواند بپیونده به این حرکت؛ در هر شغل و موقعیتی که هست اعلام بکنه که (دوشنبه که تعطیله) سهشنبه و چهارشنبه سرکار نمیره. هیچکس هم نمیتونه اذیتتون بکنه برای اینکه به راحتی میتونید بگید که میخواهید اعتکاف بکنید. بنابراین سه روز هفتهٔ بعد، دوشنبه سهشنبه، چهارشنبه، پونزده، شونزده و هفده تیرماه (پنجشنبهش هم که هجده تیره سالگرد بچههای دانشگاه) این سه روز رو خواهش من این است که هرکسی که صدای من رو میشنوه، به دیگران هم بگه از حالا همه تدارک بکنند؛ به عنوان اینکه اگه لازمه از محل کارشون مرخصی بگیرند و یا هرچیز دیگهای که لازمه، مغازشونرو ببندند، کارشون رو تعطیل بکنند و بگن که اعتکاف میخواهیم بکنیم؛ برای اینکه کودتاچیها اذیتشون نکنن. هرکس هم خواست اذیت بکنه، سرکوب بکنه، بگن «ما میخواهیم اعتکاف بکنیم».
البته قطعاً اونهایی که اهل عبادت و برگزاری این کار مستحب و دینی اعتکاف هستند، چهبهتر، میتونن به مساجد برن، میتونن اعتکاف بکنند. اتفاقاً جای خوبیست که ممکنه بعضی از افراد ناآگاهی که آب به آسیاب کودتاچیها میریزند رو ببینند و بلکه اونها رو هم دعوت کنند. ولی دیگران هم مهم نیست، توی خونشون بمونند، مسافرات برن، هرجا برن مهم این است که به سر کارشون نرن و هر کس خواست اذیتشون کنه بگن اعتکاف کردیم. ولی هممون هم میدونیم که اعتکافِ توأم با اعتصابه یا برعکس، اعتصابِ توأم با اعتکافه.
من از همهء بچههایی هم که کمیتههای شعار نویسی تشکیل دادند خواهش میکنم که اگر خطری نداره، با رسانهء دیوار نویسی هم مردم رو مطلع کنند که «دوشنبهء آینده به مدت سه روز، اعتصاب = اعتکاف» یا « اعتکاف = اعتصاب»؛ این رو به گوش مردم برسونند.
همینطور سر پشتبومها و این اتحاد «اللهواکبر» ساعت ده شب، چرا که بسیار بسیار اهمیت داره که ما بتونیم در مقابل دولت کودتا نشون بدیم که این توانایی و قدرت رو داریم. اگر این آکسیون موفق از آب دربیاد و همهء ملت به اون بپیوندند، اونوقت مطمئن باشید که هم در کشتن بچهها توی زندان توقف خواهند کرد و هم میفهمند که قدرت ملت کجاست و اگر به رأی ملت تسلیم نشند، قدم بعدی این میشود که اعتصاب رو گستردهتر و طولانیمدتتر کرد. بعد از این سه روز، رهبران جنبش این اخطار رو به حکومت میدهند که اگر عقب ننشینی و به خواست ملت تسلیم نشی، اعتصاب رو طولانیتر اعلام خواهد کرد.
من عرضم رو همین جا تمام میکنم و آرزو میکنم که همهء شما، همهء ما به این سه روز اعتکاف-اعتصاب یا اعتصاب-اعتکاف بپیوندیم. من در شبهای بعد در طول این یک هفتهای که وقت داریم، سعی میکنم بحثهای بیشتری رو هم راجعبه کمیتههای اعتصاب، نحوهء مرخصی گرفتن و … که حداقل خسارت رو بخوریم، عرضه بکنم. اصل بر این است که روشهایی رو بریم که خون از دماغ کسی نیاد و خداینکرده جون کسی به خطر نیفته؛ اعتصاب از بهترین اونهاست که در شبهای بعد هم سعی میکنم بازهم راجع بهش صحبت بکنم.
عرضم تمامه، تا دیدار دیگه، خداحافظ شما.
سلام
شنبه ۶ تیرماه ۱۳۸۸، ۲۷ ژوئن ۲۰۰۹ میلادی و این دفعه یازده شبه. دیگه نصفه شب نیست، امیدوارم که انرژیم بیشتر باشه و بهتر بتونم صحبت کنم. بعضیها برای من نوشته بودند که توروبخدا یک خورده زودتر بیا حرف بزن که خوابآلود نباشی. اون بولیز سبزم رو هم نمیشه هر روز بپوشم، چرکمرد میشه، عوضش رنگ سبز رو [اشاره به مچبند سبزشون کردند] که رنگ جنبشمون هست نگه داشتم و در خدمتتون هستم.
قبل از اینکه وارد اصل موضوع بشم یکی دو تا نکتهٔ کوچیک رو هم به شما بگم ، نکتهٔ اول این است که چطور تماس بگیرید. برای تماس یک ایمیلی هست msazegara@gmail.com برای همین سلسله فیلمها، اگر هر سؤالی، هر مطلبی باشه، خواهش میکنم به همین ایمیل بفرستید. این ایمیل رو حالا کنار این فیلم هم روی سایت خودم میگذارم. ممنون میشم که فقط از همین ایمیل استفاده کنید.
نکتهٔ دومی که میخواستم بگم، سؤال مهمی بود بین سؤالات، فکر کردم امشب بگم. از خیلی شهرستانها نوشته بودند که ما شهرستان کوچیکی هستیم، میخواهیم کمک بکنیم، ولی نمیدونیم چکار باید بکنیم و هم ضعف دانش کار داریم و هم آدمهایی که بتونند خوب فعالیت کنند و سازمان بدند. چیزی که به ذهنم میاد، کتاب بسیار بسیار خوب «پنجاه نکتهٔ اساسی در مورد مبارزات مسالمتآمیز» که ترجمهٔ فارسی هم شده. اصل کتاب رو به شکل یک خودآموز، سه نفر دانشجویانی که رهبران جنبش آتپور در یوگوسلاوی بودند و علیه میلوسویچ فعالیت کردند و تجربیات زیادی در کشورهای مختلف داشتند، به انگلیسی نوشتند و این ترجمهٔ فارسی هم موجوده؛ من اون رو هم روی سایت خودم و فیسبوک و سایر جاهایی که ممکنه در دسترس شما قرار بگیره میگذارم. خواهشم این هست دوستانی که در شهرستانها، تهران هر جای دیگری که هستند، این ۹۰-۱۰۰ صفحه کتاب ساده و خودآموز رو بخونند. خیلی کمک میکنه برای اینکه بدانند منطق و روش این مبارزات چگونه است.
اما وارد اصل موضوع بشم؛ تحولاتی که در این دو سه روز اتفاق افتاده، ما حتماً باید چشممون بهش باشه، برای اینکه داره یک اتفاقاتی میفته. پخش اعترافات یکی از کسانی که دستگیر شدند، اعترافات قلابی، زیر فشار و تحت شکنجه از رسانهها، الان سؤالات زیادی رو ایجاد کرده که به نظرم باید بهش دقت کرد.
مسأله این است که نزدیک به هزار نفر از فعالین، دستاندرکاران، ردههای حتی پایینتر و هرکس که به نوعی مسئولیتی داشته رو دستگیر کردند. اخباری که ما داریم این است که پارهای از اونها به شدت زیر فشار و شکنجه هستند. من نمیخوام حالا اسم بیارم، چون ممکنه کسان یا خانوادههاشون دلواپس بشند. ولی من اخباری که شنیدم خیلی بده بعضیهاش و فشار زیادی که میارند. ملاقات خانم آقای حجاریان (که پزشک هست) با ایشون، هم به نگرانی همهٔ ما افزوده. برای اینکه سعید حجاریان با اون وضع جسمی که واقعاً به دو نفر احتیاج داره ازش مراقبت کنند، متأسفانه او هم زیر فشاره.
من خیلی احتمال میدم که در کیسهٔ آقایون یک تعداد مصاحبهٔ قلابی و زیر فشار باشه. سناریو هم روشنه مطمئن باشید محتوای مصاحبههای زیر شکنجه این خواهد بود که بله، ما دروغ گفته بودیم. مهندس موسوی رو هم گول زده بودیم، آرایی که بهش گفتیم قلابی بود. ما نوکر خارجی بودیم. با خارجیها ارتباط داشتیم، از اونا پول گرفته بودیم و از این داستانهایی که تکراری و نخنماست. خواستیم انقلاب مخملی درست کنیم و ضد نظام جمهوری اسلامی بودیم. با کیاَک در خارج ارتباط داشتیم و امثالهم. اینها مهم نیست. به نظر من خیلی روشن، مردم میفهمند که این سناریوها، این روشهای استالینی، تکراریه و انجام شده.
ولی چیزی که نگران میکنه، این است که در پرتو همین مصاحبههای قلابی و پخش اونها، ممکن است در دو سه روز آینده تا زمان اعلام نظر شورای نگهبان (اعلام نظر قطعی و رسمی که قرار است بکنه)، جوی رو بسازند که ذیل اون جو، خشونت زیادی بکنند، پارهای رو حتی اعدام بکنند، تیربارون بکنند و جلو بیان، جرأت بکنند جلوتر بیان و حتی آقای مهندس موسوی، آقای کروبی و دیگران رو هم دستگیر بکنند. این رو از این جهت عرض میکنم که روز جمعه، امام جمعهٔ تهران آقای احمد خاتمی که صحبتهاش معروفه که کلا توسط وزارت اطلاعات دیکته میشه، بسیار خط و نشونهای تندی کشیده. آقای خامنهای هم روز پنجشنبه، حرفهایی که در قبل زده بود رو در واقع پس گرفته و صداش کلفتتر شده و خط و نشون میکشه و همینطور هم هست سایر مقامات و مسئولین. سخنگوی شواری نگهبان اون سه میلیون رأی رو که قبول کرده بود که باطل هست (و صندوق ها بیشتر از تعداد رأی دهنده در اون حوزهٔ انتخابیه توش رأی ریخته شده و بنابراین مجموعاً سه میلیون رأی لااقل اشکال داره) با یک توجیهاتی پس گرفته.
حالا همهٔ اینهارو که کنار هم میگذاریم این خطر رو نشون میده که آقایون از فشار مردم و اون راهپیماییهای با شکوه و اون قدرتنمایی مردم، یکمی احساس کردند خیالشون راحت شده، یکمی احساس کردند که میتونن نفس بکشند؛ بنابراین حالا دو قدم دارند میان جلو و اگر این مصاحبههای ساختگی و جعلی رو هم منتشر یا پخش بکنند، اونوقت این خطر هست که بخوان یک هجوم وحشیانهای بیارند و حتی تا رهبری جنبش رو محصور بکنند.
بنابراین چه باید کرد؟ یعنی الان که ایستادیم برای مقابله با این توطئه، چه کاری رو باید در دستور قرارداد؟ اولین کار این است که باید به صدا و سیما اعتراض بشه. باید تا اونجا که ممکنه به شرط اینکه جون کسی در خطر نیفته جلوی صدا و سیما به شکل مستقیم اعتراض و تظاهرات بشه. صدا و سیما باید در اعتراض به این کاری که میکنه تحریم بشه. باید هر روزنامهای که اینا رو چاپ میکنه خریداری نشه. هر آگهی که اینا چاپ میکنن یا نشون میدن باید مشمول تحریم قرار بگیره. این از انواع مبارزات منفیه، که یکی از سرفصلهای مبارزاتی است که ذیل فرسایش کودتاگران باید ازش اسم ببریم. مبارزات منفی به شکل نکردن یک کار، نخریدن یک چیز، تماشا نکردن یک موضوعی. بنابراین درواقع مردم باید به صورت متمرکز به عنوان اعتراض به این روش، نشون بدند که صدا و سیما رو تحریم میکنند وکالاهایی رو که تبلیغ میکنه نمیخرند. حتی این رو به در و دیوار هم میتونند بنویسند و اعلام بکنند.
نکتهٔ دوم این است که فردا مراسمی به مناسبت سالگرد هفت تیر در مسجد قُبا اعلام شده و من شنیدم قراره که آقای مهندس موسوی (ممکن است) در این مراسم شرکت بکنه. برای اینکه بههرحال ایشون همرزم خیلی از اون شهدا بوده و خیلی بچهها هم تصمیم گرفتند که بروند و این حرف آقای خمینی رو به اینهایی که اسلحه و چماق دستشون گرفتند مطرح کنند و بگند که میزان رأی ملته و بخوان که این میزان رأی ملتی رو پاسخ بدند. به نظر من کار خوبیه. من یکبار دیگه هم عرض کردم ممکنه یک کسی بگه که من اصلاً حرفهای آقای خمینی رو قبول ندارم، حرفهای اون یک کس رو قبول ندارم؛ اینها مهم نیست، مهم این است که ما برای اقشار مختلف که پشت این شعار واحد ملت جمع شدند، شعارشون رو داشته باشیم و مهم تر اون طرفه، تا بتونیم کسانی که پشت آقای خامنهای ایستادند رو تجزیهشون بکنیم. و بتونیم بگیم که هیچ احتیاج نداره که همتون برید پشت یک نقطه. هرکدوم رو با یک زبونی حرف بزنیم. بنابراین اگر آقای خمینی رو پارهای از مبارزین ما مطرح میکنند، دیگران ولو قبول ندارند باید دفاع بکنند از این شعار. برای اینکه در صف اون طرف اختلاف میاندازه و به نظر من این کار رو فردا تمام کسانی که میرن باید بکنند.
نکته دوم که خیلی مهمه و آزمون خیلی مهمیست برای همهٔ ماها، این است که ببینیم آیا اجازه میدهند که آقای مهندس موسوی به این مراسم بیاد یا نه. اگر آقای مهندس موسوی نیامد وای به حالشون. وای به حال اونهایی که ایشون رو حصر خانگی کردند. چون این روزها خیلی زمزمهٔ این هست که آقای مهندس موسوی در حصر خانگیه و محدوده. آزمون خیلی خوبیست که اگر ایشون تونست آزادانه بیاد به این مراسم، معلومه که خیلهخوب، حضور داره و در حصر نیست. ولی اگر ایشون نیاید، اونوقت به طور جدی مبرمترین وظیفهٔ همهٔ ماها این میشه که رئیسجمهور منتخب رو که رهبری جنبش رو به دست داره از حصر بیرون بیاریم و آزادانه بتونیم باهاش ارتباط بگیریم و حرف بزنیم. ارتباط بدنه با رهبری جنبش مبرمترین چیزیست که الان در دستور همهٔ ماها باید قرار بگیره و فردا آزمون خیلی خوبیست.
من همینجا این نکته رو هم اضافه بکنم که آقای مخملباف اطلاعیهٔ خیلی خوبی داده، خطاب به آقای مهندس موسوی که «رئیسجمهور موسوی»، رئیسجمهور مایی و تو از ما، از مای ملت تحرک بخواه، اعتصاب بخواه، فعالیت بخواه، ما انجام میدیم. به نظر من این حرف منطقی و خواستهٔ منطقیایست. من مطمئنم آقای مهندس موسوی هم این رو متوجه هست که برای اینکه کودتاچیها رو عقب برونه، الان که اینجور پررویی میکنند و جلو میآند، احتیاج هست که ایشون حضور داشته باشه و یک فعالیت جدی، یک آکسیون بزرگی رو ملت بکنه، حضور خودشو نشون بده که فکر نکنند مثلاً مردم دلسرد شدند و نشستند یک کناری. این خواستهٔ به حقی است که از آقای مهندس موسوی باید خواست و شرط جلوتر و اولیهترش ، این است که ما آقای مهندس موسوی رو فردا در مراسم هفتم تیر، در مسجد قُبا، پشت حسینیهٔ ارشاد در تهران در خیابان شهرزاد ببینیم. اگر خداینکرده ایشون به هردلیلی نیاد، این سؤال مطرح میشه که پس در حصر خانگیست و اونوقت قدم بعدی اینه که همگی باید متحد بشیم که باید رئیسجمهور منتخب جایی باشه که آزادانه ببینیمش و بتونیم باهاش ارتباط بگیریم.
من همینجا عرضم رو تموم میکنم و ادامهٔ این بحث رو میگذارم در قسمت بعدی که فکر میکنم به دنبال همین نوار همین امروز اون رو منتشر بکنیم.
قسمت دوم
سلام مجدد
همون شنبه ۶ تیرماه ۸۸ ولی ساعت یازده و نیم شب، ادامهٔ اون بحث.
من قبل از اینکه باز وارد محتوا بشم، یک نکتهٔ دیگری رو بگم به دلیل شاید صدها ایمیلی که به این مضمون اومده که سرعت اینترنت در ایران پایینه و متن این صحبتها رو درخواست کردند. من بگم واقعاً نمیتونم بشینم بنویسم یا خودم پیاده بکنم. خواهشم از دوستان این است که بعضیها که فرصت دارند، امکان دارند زحمتی بکشند پیاده کنند، برای همین ایمیل بفرستند. من یکیش رو انتخاب میکنم یا یکی دونفر که بکنند میتونم بگم که بقیه دیگه نکنند و اون پیادهشده رو روی اینترنت قرار بدیم وگرنه شخصا نمیرسم که پیادهاش بکنم یا امکاناتی داشته باشم که این کار رو بکنم. لذا من خواهشم این است که برای کمک به دوستانی که با سرعت پایین اینترنت نمیتونن تصویر و یا حتی صدارو بگیرند، متن رو بعضیها زحمت بکشند پیاده کنند و یک تصحیحی هم ما بکنیم و بگذاریمش روی اینترنت تا برای اونها قابل استفاده باشه. ولی برگردیم حالا به بحث خودمون.
من خبرهایی که دارم این است که خیلی ها نوشتند که ما در آکسیونهای عمومی، آکسیونهای در واقع فرسایشی عمومی (که باید اسمشو آکسیونهای تضعیف روحیه بگذاریم)، با فیکساتور روی خیلی جاها نوشتیم، میکشیم یا بادکنک هوا کردیم یا شکل کشیدیم و یا اینکه روی علائم راهنمایی و رانندگی کشیدیم که به چشم همه بیاد. من واقعاً حالا کاری ندارم که کجا و چطوری و اینها، ولی نفسش زنده بودن رو نشون بده. ببینید یک نکتهٔ اساسی جان مبارزه با کودتاگرهاست. یک مسابقهای بین ملت و کودتاگرها هست. اونها سعی میکنند با سرعت، با حداکثر سرعت، گرد مرگ، وحشت و ناامیدی سر جامعه بپاشند. تمام حقهٔ کودتاگران و اصلیترین استراتژیشون این است که با تمام سرعت، گرد مرگ، وحشت و ناامیدی سر جامعه بپاشند. و تمام مقابلهٔ ما و خلاصهٔ تمام کارهایی که ما میکنیم این است که ما هم یک مسابقه داریم که در عوض، امید، شادی، نشاط و حرکت رو به مردم برگردونیم و اجازه ندیم که این ابر تاریک و سیاه ناامیدی و وحشت، سر جامعه رو بگیره. این مسابقهایست که اگر هرطرف پیروز بشه، نتیجهٔ نهایی رو برده. به همین دلیل حالا برمیگردم سر اون تقسیم بندی که داشتیم.
عرض کردم ما سه دسته کار داریم. دستهٔ اول فعالیتهایی است که همهٔ مردم درش مشارکت میکنند. مثل شب «الله اکبر» گفتن. من استدعام این است که، درسته صداتون مثل من ممکنه گرفته باشه از بس که حرف زدید یا داد زدید، ولی نمیدونید که چقدر مؤثره و چقدر روحیهٔ طرف مقابل رو ضعیف میکنه وقتی که میلیونها نفر، روی پشتبامها، سر یک ساعت معین، شعار «الله اکبر» یا «یاحسین میرحسین» میگن و این اتحاد رو باهم تمرین میکنند. یا همون مسألهٔ شمع روشن کردن و یا امثالهم. یا راهپیمایی و تحصن عمومی که توسط رهبران جنبش اعلام بشه. این قبیل آکسیونهای عمومی، آکسیونهایی است که مقاومت و یکپارچگی ملت رو افزایش میده. هرشب با «الله و اکبر» گفتن ما اینکار رو (با این ابتکاری که در ایران هست) تمرین میکنیم. هر از چندگاهی هم که رهبران جنبش تشخیص بدند، مثل الانی که نیاز به یک مانور قدرت جلوی کودتاچیها هست، اونجا هم با شرکت در یک راهپیمایی بزرگ و حرکت توی خیابون یا یک تحصن بزرگ و امثالهم این رو میتونیم نشون بدیم.
اما دستهٔ دوم همونطوری که شب گذشته عرض کردم، بخش دوم استراتژی ما فرسایش دادن به کودتاچیهاست. فرسایش دادن به کودتاچیها دو بخش داره. یک بخش اونیست که سمت ملته و یک بخش اونیست که در سمت کودتاچیها اختلاف و فرسایش ایجاد بکنه.
سمت ملتش، عرض کردم آکسوین هایی است که به قول دوست عزیزمون آقای مخملباف، ببخشید که باز من این رو میگم به آکسیونهای بیلاخ معروفه؛ درواقع شما دست میاندازید. اونها هی میخوان بگن ما گردن کلفتیم، ما سر همه رو میبریم، همه باید از ما بترسند. با یک بادکنک ساده با یک فیکساتور ساده، با یک شکلک ساده، با یک شوخی، با یک شعر، با یک جوک، با یک متلک، شما بادش رو میخوابونید و در واقع در و دیوار رو پر میکنید. با یک کیک قلابی که در یکی از کشور ها برای سالگرد تولد اون رئیس جمهور درست کرده بودند و هٰکذا.
یک بخش از این آکسیونهای فرسایشی مقاومت منفیه که در قسمت قبلی یک کمی راجع بهش صحبت کردیم. مقاومت منفی طیف گستردهای داره. شاید گاندی یکی از قهرمانان و بنیانگذاران مبارزات بیخشونته. مقاومت منفی عبارت است از نکردن یک کاری. جایی نرفتن. یک کالایی رو نخریدن. اینها انواع و اقسام مقاومت منفی هست. همونطوری که عرض کردم، الان شاید مبرمترین موضوع مقاومت منفی دستگاه تبلیغاتی کودتاچیهاست؛ یعنی رادیو و تلویزیون و روزنامههایی که حرفهای اونها رو منعکس میکنند. باید به شدت تحریم کرد و مقاومت منفی کرد. مقاومت منفی در فاز بعدی عبارت است از اینکه دولت کودتا هرکاری که میکنه باید که تحریمش کرد و آهسته آهسته همهٔ حوزههای دولت کودتا رو مشمول تحریم قرارداد که حالا باز بعداً بهش میپردازیم.
اما از آکسیونهای فرسایشی که از این طرف مطرح میشه و (همونطورهم که مرتبهٔ قبل عرض کردم) شاهبیت آکسیونهای فرسایشی، حضور در خیابان، دستههای پراکنده، تظاهرات همزمان و ناپدید شدن، خطوط انتقال کودتاچیها رو بریدن و خسته کردنشون از خیابونهاست، به شرط اینکه مشکل جانی نداشته باشه و همونطوری که عرض کردم اصل بر این است که همه باید زنده و با نشاط بمونند، نه اینکه خدای نکرده صدمهای بخورند.
اما وعده کرده بودیم که بریم سمت مخالف. یعنی بریم ببینیم که در اونطرف، ما چه فرسایشی رو میتونیم ایجاد کنیم. مهمترین و اصلیترین نقطهٔ کانونی ما برای فرسایش دادن، سپاه پاسداران انقلاب اسلامیه. هیچ ارگان دیگهای رو نباید که همتراز سپاه قراربدیم برای مقابله کردن. چون متأسفانه سپاهی که یک روز خود بنده از بنیانگزارانش بودم و قرار بود از کشور دفاع کنه؛ اگر دشمن به خاک ما حمله کرد، دستههای مردمی، ارتش مردمی وایسند و از کشور دفاع کنند؛ تبدیل شده به سازمان عجیب و قریبی که در سیاست هست، در اقتصاد هست، در قاچاق مواد مخدر و مشروبات الکلی هست، در پروژههای کشور هست، در سازمان امنیت هست، در دستگیری هست، در خیابون هست، در خارج از ایران میجنگه؛ یک چیز عجیب و قریبی که هیچکجای دنیا ما یک همچین سازمانی نداریم. و این سازمان سپاه، الان حداقل بخشی از فرماندهانش، کودتاچی از آب در اومدند؛ به رهبری آقای خامنهای و رو در روی ملت ایستادند.
اما همونجوری که قبلا هم صحبت کردیم، بخش بزرگی از سپاه فرزندان این ملتند، قهرمانان جنگ ما هستند، معلولین جنگمون هستند؛ خانواده، برادر یا دوستان شهدای ما هستند؛ میراث اونها رو دارند. اونها از ملتند. اینی که «برادر سپاهی، تو همراه مایی» و یا شعارهایی از این قبیل که من شنیدم، این شعارهای بسیار درستی هستند. نکتهٔ اول این است که هرکس در هرکجا، در فامیل، در دوستان، در آشنایان، در همسایگی، هر عضوی از سپاه رو میشناسه باید به سراغش بره. باید بره باهاش صحبت کنه. با خانوادش صحبت کنه. با بچههاش صحبت کنه و بپرسه که چرا شما مارو میکشید؟ چرا میخواهید مارو سرکوب کنید؟ چرا میخواهید مارو اذیت بکنید؟ گل بهشون بده، شیرینی بده. مطمئناً خیلی از اونها خواهند گفت ما همچین قصدی نداریم، ما با شماییم. بنابراین بلافاصله باید ازشون خواست که «شما برید با اونهایی که این کار رو میکنن در بیفتید. برید اعتراض بنویسید برید نامه بنویسید. برید بگید ما آبرومون رفته». بنابراین نکتهٔ اول این است که هر آدمی عضو سپاه یا بسیج، هر جا هست، اقیانوسِ ملت، دوست، آشنا، فامیل، باید در بر بگیرش، سؤال ازش بکنه، تلفن بهش بزنه. و دائماً آغوشش رو باز کنه که بیا به سمت ما. سؤال ایجاد کنه و بخواد ازش که اگر خودش هم با کودتاچیها نیست، این سؤالات رو ببره و با دیگران مطرح کنه. حالا جلوتر بریم، شاید باز در زمان مناسبی که رهبران جنبش صلاح بدونند، یک روز رو بگذاریم برای اینکه همه با گل در هر شهری برن سراغ مقرهای سپاه و ببینیم آیا جرأت میکنند مردمی رو که گل اومدن بدن بهشون، به رگبار ببندند؟
اما این سپاه ردههای دیگهای هم داره. من نکتهٔ بعدی که در برنامهٔ بعدی بهش میپردازم این است که سپاه رو چگونه دستهبندی کنیم، بیاییم توی ردههای پایینتر و ببینیم حسابش رو از حساب لباس شخصیهایی که آدم میکشند جدا کنیم؛ نشون بدیم که اونها چطور باید باهاشون برخورد شه. بسیجیها و سپاهیها رو چطور دسته بندی کنیم. برای هرکدومشون برنامه داشته باشیم و برای هرکدومشون یک نحوهٔ برخورد خاصی رو تعیین بکنیم.
تا برنامهٔ دیگه من خداحافظی میکنم. فقط این رو هم بگم که یک بحث بسیار مهم ما میره روی اعتصاب عمومی. چرا که فاز سوم از استراتژی ما فلج سازی حکومت کودتاست؛ که تا اون اتفاق نیفته کودتاچیها پایین نخواهند اومد. بنابراین نحوهٔ تشکیل کمیتههای اعتصاب و آمادگی برای شروع اعتصابات، بخشِ بعد از تموم کردن بحث سپاه و باصطلاح سرفصل مبارازت فرسایشیه.
عرضم تمومه تا برنامهء دیگه خداحافظ.
۱ نظر:
رئیس جمهوره قلّابی ما آقای احمدی نجس عجب آدم بیحیا و بیشرمی هست بعد از اینهمه قتل و آدم کشیتازه میخواد بره سازمان ملل بگه چطور باید قتل عام کرد و رئیس جمهور هم شد. آقای احمدی نجس و پدر نجسترش آیت الله دشمن اسلامی یک روز جواب این جنایاتشون را خواهند داد حالا هرچقدر برند سازمان ملل عر و تیز کنند. مارو باش هزارها سال تمدن را دادیم دست یک خر ، آقای احمدی خره و یک خر رون، آیت الله دشمن اسلامی. میخواد بره اونجا بگه در ایران همجنس باز نیست ولینمیگه کون بچها و طلاب گذاشتند همجنس بازی به حساب نمیآید.اول میکننمون بعد میکشنمون، بد از حقوق بشر و حقوق مردم حرف میزنند. ما دیگه چه ملت خره بدبختی هستیم که اینها شدند حاکممون. لا اِلهَ اِلَّا اللّه
«ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا بانفسهم»
ارسال یک نظر